آره من اونروز نباید موقع موکا خوردن هورت میکشیدم، قبول. یا مثلا اونسری نباید وحشیانه بو میکشیدمت و طنابو دور گردنم سفت گره میزدم. چمیدونم.. اونبارم نباید یهو نارنجیو میاوردم تو کار، اونم نارنجی به اون خامی!

اصا بذار خودم بیشتر بگم! اونروز تو خیابونی، نباید خیره میشدم به ویترین جوراب فروشی، وختی داشتی باهام حرف میزدی. یا اصا یکی نیس بگه من که قهوه نمیخورم، سیگارم که نمیکشم، چرا اصا انقد میرفتم تو فازشون که آخرسرم گندش دربیاد..

حتا اینم قبول دارم که موقع خوردن چیزای ترش زیادی ملچ مولوچ میکنم، آره حال به هم زنه.

از همه مهمتر اونباره که اون  بچه ی نونور دماغو رو بخاطر بی ادبیاش کتک میزدم، هرچقدرم که رو اعصابم بود نباید یهوانقد از کوره در میرفتم!!

ببین راستش میتونم بازم مثال بزنم از دلایلی که بخاطرش میشه از من حالت به هم بخوره.. فرقی نمیکنه البته.

ولی قبول کن اینا اصا موضوع تو نیس، اصا به تو ربطی نداشت، اینا مال منن، مثه اینجا که مال منه، مثه کلی دیگه از همه ی حسام که فقط مال منن! 

*

.. آره فک نمیکردم، چون اگه هزارتا دیگه ازین دلیلاهم بیارم، فرقی تو قضیه نمیکنه اونقد! آره نمیکنه!! چون یادمه همه اون وختاییو که راه نمیتونستی بری و من کشیدمت جلو، تا الان که دست و پا درآوردی.. حالا دوس داری منم بزنی کنار تا برسی به اون خیال پوچی که به خیالت من دارم واسش دست و پا میزنم این همه وخت!

ولی نمیدونی هنوز هرکاریم که کنی داری تو همون خیال پوچ من جون میکنی و اگه من یه لحظه بیخیال خیالام بشم، اصا دیگه تویی وجود نداره.

آره خب اصا فکرشو نمیکردم! راستش چون خیال میکردم خیلی مردی، چون فک میکردم رفاقت بو نمیده مثه بوی گندی که از هرکدوممون میاد، ولی حالا خوب فهمیدم که پاهات باید راحت قطع شن و بگذریم ..